خانه / منابع / مقاله / آموزش تفکر، نقطه شروع حرکت به سمت تفکرمحوری

آموزش تفکر، نقطه شروع حرکت به سمت تفکرمحوری

بعد قبل
اثربخشی تلاش علمی طلاب در رفع معضلات و مشکلات زندگی خودشان و دیگران کمتر دیده می‌شود.
تفقه، فهم همه‌جانبه محیط بر موضوع است
فاصله اصلی بین وضع موجود و وضع مطلوب حوزه‌های علمیه است، فاصله بین دانایی‌محوری و مهارت‌محوری است. 
فهم، کشف رابطه‌هاست.
تفکر، فرآیند حل مسأله است.
 همیشه منشأ مسئله (فاصله وضع موجود و مطلوب) یک «اثر» است که به خاطر فقدان یک جزء یا رابطه به وجود آمده است.
بعد قبل

آموزش تفکر، نقطه شروع حرکت به سمت تفکرمحوری

چکیده

تفقّه در دین، کشف «چگونگی حرکت در شبکه هستی» از گزاره‌های دین است که باید با مدیریت معادلات وجودی، انسان را به سمت اتصال به ابدیت حرکت دهد.

عدم تحققِ مطلوبِ این معنا در وضع موجود حوزه‌های علمیه، خودش را در عدم رفع معضلات و مشکلات زندگی فردی و جمعی توسط طلاب نشان داده است.

به نظر می‌رسد منشأ این مسأله، عدم تأکید بر فهم کاربردی در هدف‌گذاری‌های آموزشی – پژوهشی حوزه باشد.

برای حل این مسأله پیشنهاد می‌شود روش تحقیق مبتنی بر آموزش «فرآیند قدم به قدم تفکر» در فضای حوزه پُررنگ شده، روش تدریس نیز به «آموزش پژوهش محور» ارتقا پیدا کند.

کلیدواژه

آموزش تفکر، مراتب فهم، فهم کاربردی، تفکر خودآگاه، فرآیند تفکر

”و ما کانَ المُؤمِنونَ لِیَنفِروا کافَّهً فَلَولا نَفَرَ مِن کلِّ فِرقَهٍ مِّنهُم طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهوا فی الدِّینِ و لِیُنذِروا قَومَهُم إذا رَجَعوا إلَیهم لَعَلَّهُم یحذَرونَ‏“

پیش‌نیاز بحث

  • وظیفه سربازان امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف، تفقّه در دین است به طوری که بتوانند انذار کنند به طوری که زمینه‌ساز حذرکردن مردم شود.[۱]
  • تفقّه، فهم همه‌جانبه محیط بر موضوع است.
  • فهم، کشف روابط است.
  • دین برنامه (= چگونگی حرکت) خداوند برای حرکت در شبکه هستی (= شبکه معادلات وجودی) به سمت اتصال به ابدیّت است.
  • معادلات وجودی، یعنی کمّیّت، کیفیّت، جهت، زمان، مکان و رتبه اثرگذاری و اثرپذیری موجودات بر یکدیگر است به طوری که منجر به حرکت به سمت هدف خاصی بشود.
  • بنابراین فهم دین، یعنی کشف چگونگی حرکت در شبکه معادلات وجودی به سمت اتصال به ابدیت.

بدنه بحث[۲]

وضع موجود حوزه‌های علمیه

اگر دین برنامه خداوند برای زندگی بشر است و اگر زندگی بشر ابعاد فردی و جمعی دارد و اگر برای رسیدن به هدف دین، تمام این ابعاد باید مدیریت شود، آنگاه باید برنامه دین برای تمام این ابعاد را فهمید و ارائه کرد به طوری که بتواند زندگی فردی و اجتماعی بشر را تنظیم کند. و اگر دین به این صورت ارائه نشود، انسان به سمت برنامه‌های رقیب کشیده خواهد شد.

طلاب، تلاش علمی زیادی می‌کنند؛ کتاب‌های زیادی خوانده می‌شود، مباحثات پُر شوری انجام می‌شود، طلاب به طور مرتب ارزشیابی تحصیلی می‌شوند و بر اساس آن ارزش‌گذاری علمی صورت می‌گیرد اما اثربخشی این مطالب در رفع معضلات و مشکلات زندگی خودشان و دیگران کمتر دیده می‌شود.

مثلاً بعد از گذشت ۳۳ سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، هنوز حتی یک سیستم اجتماعی بر اساس مبانی اسلامی طراحی نشده است!!! و بعید می‌دانم که طلاب محترم منتظر باشند که کسی خارج از حوزه‌های علمیه بتواند این کار را انجام دهد!

وضع مطلوب حوزه‌های علمیه

در حوزه مطلوب طلاب علوم و معارف اسلام نه تنها نسبت به گزاره‌های دینی اطلاع دارند بلکه می‌توانند از آنها در عمل برای حل مسائل و مشکلات و ارتقاء کیفیت زندگی فردی و اجتماعی استفاده کنند.

به همین خاطر فضای عمومی جامعه برای بهبود کیفیت زندگی و رفع مشکلاتشان و سازمانها برای بهبود کیفیت سازمان و رفتارهای سازمانیشان، طلاب علوم دینی را به عنوان مشاوران برتر خود انتخاب می‌کنند؛ چرا که برتری آنها در حل مسأله را لمس کرده‌اند.

فاصله وضع موجود با وضع مطلوب (مسأله بحث)

آنچه فاصله اصلی بین وضع موجود و وضع مطلوب حوزه‌های علمیه در ساحت آموزشی و پژوهشی است، فاصله بین دانایی‌محوری و مهارت‌محوری است.

«دانایی‌محوری» ناشی از «حافظه‌ای» بودن اهداف آموزشی – پژوهشی است که اگر بخواهد به مهارت‌محوری ارتقاء پیدا کند باید هدف‌گذاری در فضای آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه به سطح «فهم کاربردی» تعالی پیدا کند.

بنابراین مسأله‌ای که در این نوشتار با آن مواجه هستیم از این قرار است:

چگونه می‌توانیم اهداف آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه را از سطح «فهم حافظه‌ای» به سطح «فهم کاربردی» تعالی بخشیم؟

برای پاسخ به چگونگی این مهم، ابتدا باید چیستی «فهم حافظه‌ای» و «فهم کاربردی» را بررسی کنیم.

بنابراین مباحث بعدی را در دو فصل تقدیم می‌کنیم:

فصل اول: سطوح فهم و ادراک

فصل دوم: چگونگی تعالی به «فهم کاربردی»

فصل اول: سطوح فهم و ادراک

بر اساس آنچه از تعاریف لغت‌شناسان به دست می‌آید به نظر می‌رسد: فهم، حاصل عملیاتی است که ذهن بر روی داده‌هایش انجام می‌دهد، و علم اعم است از فهم و تصاویری که ذهن در ابتدا دریافت می‌کند.[۳]

عملیاتی که ذهن می‌تواند بر روی داده‌هایش انجام دهد به کمک عملگرهای زیر است:[۴]

  1. مقایسه: دو تصویر یا دو مفهوم با هم مقایسه می‌شوند و نتیجه گرفته می‌شود که این دو با هم مشابه یا مغایر هستند و نقاط تشابه و یا تغایر آنها مشخص می‌شود.
  2. تجزیه: یک تصویر یا یک مفهوم به اجزاء تشکیل‌دهنده‌اش تجزیه می‌شود و هر جزء آن، تصویر یا مفهومی جدید را ایجاد می‌کند.
  3. ترکیب: چند تصویر یا مفهوم در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و با تکمیل یکدیگر، تصویر یا مفهومی ‌جدید را ایجاد می‌کنند.
  4. انتزاع: چند تصویر یا مفهوم مرکب در کنار یکدیگر قرار گرفته و از زاویه دید جدید مورد نظر قرار می‌گیرند؛ بدین معنا که نقاط اختلاف و تفاوت کنار گذاشته شده و در نتیجه مشترکات آنها به دست می‌آید امّا نه در قالب یک تصویر، بلکه ارتقاء و تعالی به یک مفهوم جدید.

تمام فعالیت‌های فوق در حقیقت یک عملکرد بیشتر نیستند:

«کشف رابطه‌ها»[۵]

بنابراین «فهم» حاصل عملکرد ذهن در کشف رابطه‌هاست.

اکنون باید دید که کشف رابطه‌ها توسط ذهن، سبب ایجاد چه مراتب و لایه‌هایی از «فهم» می‌شود؟ و شاخصه هر کدام از لایه‌های فهم چیست؟

«مراتب و لایه‌های فهم + شاخصه آنها»

۰- تصور اولیه

ادراک در این لایه عبارت است از توانایی تصور و به یادآوردن اطلاعات. به این وضعیت، یادگیری طوطی‌وار هم گفته می‌شود.

مثلاً سؤال‌هایی مانند: نام کتاب‌های علامه طباطبایی رحمه الله چیست؟ بعثت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در چه تاریخی بود؟ جنگ‌های صلیبی در کجا واقع شد؟ سؤال از محفوظات است.

حافظه را برای زندگی (تنظیم ارتباطات) و حرکت به سوی هدف لازم داریم بنابراین محتویات آن باید با توجّه به هدف و نیازهای زندگی انتخاب شوند. انباشتن حافظه از هرگونه دیدنی و شنیدنی، موجب تضعیف نیروهای آن و تضعیف قوای فکری خواهد شد.

۱- فهم اولیه

این لایه از فهم عبارت است از بررسی اجزاء یک تصویر (مثلاً: موضوع و محمول در گزاره‌ها؛ واحدهای صوتی در شنیده‌ها؛ اجزاء تصویری در یک عکس؛ و …) برای کشف ارتباط میان آن اجزاء.

۲- فهم کاربردی

پس از آنکه ارتباط میان اجزاء یک واحد اطلاعاتی را کشف کردیم، به سراغ آثار و لوازم آن می‌رویم.

کشف ارتباط یک واحد اطلاعاتی با آثار و لوازم و کارکردهایش، فهم کاربردی را رقم می‌زند.

جمله «این مطلب به چه درد می‌خورد؟» را بارها شنیده‌ایم.

چرا مردم دنبال فایده مطالب هستند؟ چرا به علم محض اکتفا نمی‌کنند؟

چون علم برای زندگی است. ما می‌آموزیم، تا نیازها و نواقص خود را برطرف کنیم تا روحمان از محدودیّت‌ها خارج شود و به پهنه بی‌انتهای هستی متّصل شود.

به روایت زیر توجه کنید:

قال رسول الله صلّى الله علیه وآله: «العِلمُ الَّذی لا یُعمَلُ بِه کَالکَنز الَّذی لا یُنفَقُ مِنهُ أتعَبَ صاحِبُهُ نَفسَهُ فی جَمعِهِ و لم یَصِل إلى نَفعِهِ».[۶] «علمی که به کار برده نشود مانند ثروتی است که صاحبش برای جمع‌آوری آن زحمت بسیار بکشد ولی هیچگاه آن را برای نیاز خود مصرف نکند».

۳- فهم تحلیلی

وقتی به دنبال آثار و کارکردهای اطلاعات ذهنیمان در عالَم عمل و تجربه می‌رویم، این اطلاعات باید خود را با قوانین حاکم بر هستی هماهنگ کند و گرنه قابل استفاده نخواهد بود؛ لذا آنچه در ذهن بی‌عیب و نقص دیده می‌شد، در بسیاری از موارد مشکل‌ساز می‌شود و نقائص یا ضررهایی را از خود بروز می‌دهد و عمل انسان را با شکست مواجه می‌سازد.

اما از آنجایی ‌که هر مسأله‌ بالاخره راه ‌حلی دارد، یک انسان عاقل و صاحب فکر، ذهنش را به سوی بازنگری نسبت به محتوای فکر سوق می‌دهد و به دنبال علّت شکست طرح اولیّه ‌خود ‌می‌گردد تا بتواند به راه حل اصلی مسأله برسد؛ امّا چگونه؟

در اینجاست که فهم تحلیلی با کشف رابطه اجزاءِ آن واحد اطلاعات با هم + کشف رابطه این اجزاء با کل آن واحد اطلاعات رقم می‌خورد تا نقطه اشکال پیدا شده و رفع شود.

مرکز ثقل فعالیت ذهن در فهم تحلیلی، «احتمال‌پردازی» است.

فهم تحلیلی نیازمند نگرش کلان و نظام‌واره (شبکه‌ای یا سیستماتیک) نسبت به موضوعات است.[۷] نگرش شبکه‌ای ‌از ضروریات علم‌آموزی است. بدون نگرش شبکه‌ای ‌نمی‌توان علم را برای زندگی به کار برد و به کمال رسید.

۴- فهم استدلالی و نقّادانه

در این لایه از فهم با کشف رابطه کل قضیه با قضایای قبلی، به دنبال صحت و بهینگی آن می‌گردیم.

انسان بر اساس تصمیم‌ها در زندگی حرکت می‌کند و آثار مفید یا مُضرّی را ایجاد می‌نماید. هر تصمیمی یک انتخاب است؛ انسان در هر انتخابی با گزینه‌های متعددی روبرو است که از بین آنها باید مواردی را ترجیح دهد. هر انتخابی یک ترجیح است و هر ترجیحی نیاز به مرجح دارد.

وقتی درباره چیزی به قضاوتی می‌رسیم و اظهار نظر می‌کنیم، یعنی راجع به درست یا غلط بودن و یا برقرار کردن ارتباط با آن به یک تصمیم و انتخاب رسیده‌ایم. ما دو مرحله را در پیش داریم و باید دو چیز را ثابت کنیم:

  • صحّت تصمیم (یعنی روش صحیحی را در تصمیم گیری اتخاذ کرده‌ایم و تصمیم ما با حقایق هماهنگ است).
  • بهینه بودن تصمیم (یعنی تصمیم ما بهترین انتخاب از بین انتخاب‌های ممکن بوده است و دارای مفیدترین آثار است).

کوتاه‌ترین مسیر برای کشف نقاط ضعف و قوّت یک اندیشه یا رفتار، مقایسه آن با اندیشه‌ها و رفتارهای مشابه است.

در بررسی‌های تطبیقی، به سرعت می‌توان موارد اختلاف را تشخیص داد و به دنبال علت اختلاف گشت (بررسی تطبیقی بین نظام‌ها و سیستم‌هایی که‌ مربوط به موضوع مشترک، و ‌حلّ مشکل مشترکی هستند، ولی تصمیمات متفاوتی را تولید کرده‌اند ‌و ‌الگوهای ‌مختلفی‌ را برای رفع نیاز ارائه داده‌اند و هر یک مدّعی‌ حلّ مشکل هستند).

همچنین پس از مقایسه میان اندیشه‌ها و برنامه‌های مختلف باید با داشتن استدلالی متقَن یکی از آنها را (که میتواند برنامه تولید شده توسط خود شخص باشد) به عنوان برنامه برتر انتخاب کرد.

۵- فهم خلاّقانه

فهم خلاّق، کشف رابطه کل قضیه با شبکه هستی است.

بررسی روندهای جاری در هستی و ارتباط قضیه با آن روندها، حرکتی آگاهانه به سوی زندگی مطلوب را رقم می‌زند.

پس از آنکه سیستم‌ها و برنامه‌های موجود نقد و بررسی شد، سلسله اسباب و نظام عِلّی و معلولی آنها شناخته خواهد شد. بنابراین امکان حدس زدن آثاری که در آینده از این سیستم‌ها بروز میکند به وجود خواهد آمد. لذا تمام فعالیت‌های ذهنی متمرکز خواهند شد تا برای پیشگیری از مشکلاتی که احتمال وقوع آنها در آینده میرود راه حلی بیابند؛ و یا با ارائه برنامه‌هایی آینده‌ای ایده‌آل را طراحی کنند.

.

ردیف روند فعالیت‌های ذهن مراتب و لایه‌های فهم شاخصه هر یک از لایه‌های فهم
۰ دریافت اطلاعات اولیه تصور اولیه بتواند به یاد بیاورد (بتواند بازگو کند – بتواند محفوظاتش را با خارج تطبیق کند – … )
۱ کشف رابطه موضوع و محمول فهم اولیه بتواند به بیان خود، مطلب را بازگو کند (بتواند توضیح بدهد – بتواند جمله‌سازی مجدد کند – بتواند ترجمه کند – بتواند شکل مطلبی را بکشد – … )
۲ کشف رابطه کل قضیه با آثار و لوازم فهم کاربردی بتواند استفاده کند (بتواند به کار ببرد – بتواند تعمیم بدهد – بتواند توصیه کند – … )
۳ کشف رابطه اجزاء با هم و رابطه جزء با کل فهم تحلیلی بتواند احتمالات ممکن در یک موضوع را شناسایی کند (بتواند تحقیق کند – بتواند فرضیه بدهد – … )
۴ کشف رابطه کل قضیه با قضایای قبلی فهم استدلالی و نقّادانه بتواند برای اثبات بهترین حالت از احتمالات مختلف، استدلال بیاورد و بقیه را نفی کند (بتواند نظرات دیگران را نقد کند – بتواند بین نظریات قضاوت کند – … )
۵ کشف رابطه کل قضیه با شبکه هستی فهم خلاّقانه بتواند نظریه بدهد – بتواند تولید کند – بتواند ابداع کند – … )

فصل دوم: چگونگی تعالی به «فهم کاربردی»

جهانی که در آن زندگی می‌کنیم دارای قوانین و معادلات ثابتی است. موجودات آن هر یک دارای خواص و آثار منحصر به خود هستند و با دیگر موجودات فعل و انفعالاتی ضابطه‌مند دارند. ما خود جزئی از این جهان به هم‌پیوسته و قاعده‌مند هستیم و با تمام اجزاء آن ارتباط داریم (اثر می‌پذیریم و اثر می‌گذاریم). کسی که قواعد و قوانین هستی را بشناسد، می‌تواند با زمینه‌سازی برای به جریان افتادن آنها، نیروها و آثار مورد نیاز خود را تولید کند، و نقص خود را برطرف نماید.

چگونگی فعال‌سازی معادلات هستی برای حل مشکلات و مسائل، «فهم کاربردی» را شکل می‌دهد. کسی که می‌داند چگونه (فرآیندها) از امکانات استفاده کند تا نیازی را برطرف کند، دارای فهم کاربردی است.

«تفکر، فرآیند حل مسأله است»

بنابراین فهم کاربردی را دو مؤلّفه اصلی شکل می‌دهند:

  • کشف مسأله (مسأله محوری)
  • کشف فرآیند حل مسأله (تفکر محوری)

 در باب مسأله محوری تنها به یک نکته اساسی اشاره می‌کنیم:

آنچه باید در تمام شاخه‌های علوم حوزوی به دنبال آن باشیم این است که مباحث ما مبتنی بر مسائل و مشکلات واقعی و ملموس بنا نهاده شود.

بسیار دیده می‌شوند اساتید بزرگواری که برای ارائه درس به شیوه فعّال، اقدام به طرح سؤال در ابتدای درس می‌کنند اما توجه به این نکته وجود ندارد که سؤال با مسئله متفاوت است!!

البته باید توجه داشت که «سؤال» و «مسئله» کالفقیر و المسکین هستند؛ إذا افترقا اجتمعا و إذا اجتمعا افترقا! لذا اگر «سؤال» به طور مطلق استعمال شود، می‌تواند شامل مسئله هم باشد.

تفاوت سؤال با مسئله در اصطلاح روش تحقیق

سؤال

مسئله

در سؤال‌ها به دنبال گسترش اطلاعات هستیم نه حل مشکلات، و در جایی که پای مشکل در میان نباشد، با یک «مسأله‌نما» مواجه هستیم نه با مسأله. همیشه یک مسأله به دنبال یک مشکل ایجاد می‌شود که ناظر به فاصله مشکل (= وضع موجود) و پاسخ مشکل (= وضع مطلوب) است.
سؤال‌ها می‌توانند شامل چیستی‌ها، چرایی‌ها و چگونگی‌ها باشند، اما پاسخ آنها به تنهایی نمی‌تواند مشکلی را حل کند. مسائل به دنبال چگونگی حل مشکلات هستند، و لذا پاسخ آنها فرآیند حل مشکل را درون خود دارد.
مثال سؤال از چیستی:

هدف از ترجمه کردن قرآن به زبان‌های مختلف چیست؟

مسأله متناظر:

چگونه میتوانیم پیام قرآن را به مخاطبی که همزبان قرآن نیست (= وضع موجود) منتقل کنیم به طوری که بتواند پیام قرآن را نه فقط تصور کند، بلکه حس کند (= وضع مطلوب)؟

مثال سؤال از چرایی:

چرا توجه به معنویت‌های کاذب در میان جوامع رو به رشد است؟

مسأله متناظر:

چگونه می‌توانیم مریدان معنویت‌های کاذب ( = وضع موجود) را به سمت عرفان شیعی فقاهتی (= وضع مطلوب) هدایت کنیم؟

مثال سؤال از چگونگی:

چگونه می‌توان در حوزه تحوّل ایجاد کرد؟

مسأله متناظر:

چگونه می‌توانیم اهداف آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه را از سطح «فهم حافظه‌ای» (= وضع موجود) به سطح «فهم کاربردی» (= وضع مطلوب) متحوّل کنیم؟

اینک به بررسی فرآیند حل مسئله (تفکّر) می‌پردازیم.

سؤال: چرا معمولاً تفکّرات ما بعد از چند مرحله متوقف می‌شوند و ادامه پیدا نمی‌کنند؟

پاسخ: چون مراحل تفکر را به طور ناخودآگاه طی می‌کنیم؛ و تنها در صورتی می‌توانیم در حل مسائل، تفکرات پایدار و کارا داشته باشیم که این فرآیند را به صورت روشمند و خودآگاه انجام دهیم.

یک ذهن نیازموده وقتی درباره موضوعی فکر می‌کند مرتب به جاهای مختلف آن موضوع نگاه می‌کند، بدون آنکه خط نگاه او از فرمول خاصی تبعیت کند؛ به طوری که اگر در بازخوانی فیلم ذهن وی، خط حرکت ذهنیش را رصد کنیم، بینندگان گیج می‌شوند که بالاخره این شخص دارد چکار می‌کند؟ و به کجا نگاه می‌کند؟

اما اگر ذهنی نسبت به فرآیند تفکر آزموده باشد، عملیات ذهنی وی خط سیری منطقی را دنبال می‌کند.

اگر بخواهیم برای تعالی اهداف آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه به سطح فهم کاربردی قدمی برداریم، نقاط شروع تحول آفرینی ما موارد زیر خواهند بود:

  • یادگیری تفکر خودآگاه (که روش تحقیق مبتنی بر «فرآیند خودآگاه تفکر»، اولین و اساسی‌ترین واحد درسی حوزه‌های علمیه باشد.)
  • تدریس مبتنی بر تفکر خودآگاه (که روش تدریس در حوزه‌های علمیه به صورت «آموزش پژوهش محور» صورت بگیرد.)
  • پژوهش مبتنی بر تفکر خودآگاه (که تمامی پژوهش‌ها حل واقعی مسائل و مشکلات ملموس زندگی فردی و جمعی باشند.)

از آنجا که تمامی نقاط فوق بر اساس فرآیند خودآگاه تفکر بنا نهاده شده‌اند، مناسب است که اجمالی از فرآیند تفکر را با هم مرور کنیم.

روش قدم به قدم تفکّر و حلّ مسئله

مرحله ۱- توصیف وضعیت موجود (مهارت مشاهده و توصیف)

وضعیت موجود بیان مشکلی است که با آن برخورد کرده‌ایم.

مراحل توصیف وضع موجود

  • دید کلّی به موضوع بیانداز؛ محدوده‌های موضوع و مرزهای موضوع را مشخص کن تا از موضوعات دیگر تمیز داده شود.
  • موضوع را به قطعات بزرگ تقسیم کن؛ اجزاء اصلی تشکیل دهنده موضوع را تعیین کن.
  • اجزاء و قطعات را از سمتی به سمت دیگر کاوش (= scan) کن؛ یعنی زاویه دیدهای مختلف را برای کاوش کردن موضوع مورد بررسی قرار بده.

در این مرحله این سؤال مطرح می‌شود که عملیات کاوش را تا چه سطح و عمقی باید ادامه بدهیم؟

پاسخ: تا ذرات بنیادین امکان ادامه این کاوش وجود دارد اما آنچه عملاً باید انجام دهیم بر اساس هدف و میزان نیازمان تعریف می‌شود.

  • روابط بین اجزاء را کشف کن. (رابطه = اثرگذاری و اثرپذیری)
  • به خارج از مرزهای موضوع توجه کن و اجزاء و روابط موضوع با خارج از خود را کشف کن.
  • ترکیب دوباره اجزاء و روابط و ساختن کل انجام شود تا معنای (معنا = آثار، نتایج، لوازم) وضعیت موجود کشف شود.
  • به مرحله ۲ برو.

مرحله ۲- تعیین و توصیف وضعیت مطلوب (مهارت هدف‌گذاری و مسیریابی)

  • تعیین کلیت هدف مورد نظر یعنی مرزهای هدف که از دیگر اهداف تمیز داده شود. چگونه؟

تابع کشش‌ها و تمایلات عقلی – روانی است / تا وقتی اصلاح، تنظیم، شبکه‌بندی نشود نمی‌توان اهداف صحیح را طراحی کرد.

تا وقتی «کشش‌ها و تمایلات عقلی – روانی» اصلاح، تنظیم و شبکه‌بندی نشوند، نمی‌توان اهداف صحیح را طراحی کرد.

«قد أفلح من زکّاها»[۸] شاید اشاره‌ای به همین نکته باشد.

  • هدف مورد نظر به اجزائش، شکسته و تحلیل شود.
  • روابط بین اجزائش کشف شود.
  • روابط هدف با بیرون از خود (مقتضیات بیرونی: عامل – صورت – شرایط – زمینه – …) کشف شود.
  • ترکیب و بازسازی هدف صورت بگیرد.
  • به مرحله ۳ برو.

مرحله ۳- کشف فاصله وضع موجود و مطلوب (مسأله‌شناسی)

  • جمله «مسأله» را طراحی کن.

در هنگام طراحی یک مسأله باید به ۳ نکته اشاره بشود:

  • جهت مسأله: چیستی، چرایی، چگونگی

کدامیک اولویت دارد؟

قطعاً پرداختن به چگونگی‌ها اولویت دارد چرا که برای پرداختن به چگونگی‌ها باید از چیست‌ها و چرایی‌ها عبور کنیم اما برای پرداختن به چیستی و چرایی نیازی به بررسی چگونگی‌ها وجود ندارد؛ در حالیکه آنچه مرکز ثقل حل مسأله است، فرآیندها و چگونگی‌ها است و الا هیچگاه به حل مسأله دست نخواهیم یافت.

آنچه در فرآیندها و چگونگی‌ها به آن پرداخته می‌شود عبارت است از: اجزاء + روابط اجزاء (تأثیر و تأثّرها) + مراحل و ترتیب اجزاء و تأثیرها.

  • هدف (وضع مطلوب)
  • مشکل (وضع موجود)
  • به مرحله ۴ برو.

مرحله ۴- آسیب‌شناسی: کشف منشأ (عامل) شکل‌گیری مسئله (= فاصله وضع موجود و وضع مطلوب)

  • حیثیات مختلف مشکل (وضع موجود) را فهرست کن.

برای بررسی حیثیات وضع موجود می‌توانید از فضاهای زیر کمک بگیرید:

أسّ المطالب، علل أربع، مقولات عشر، …[۹]

ترکیب موارد فوق بررسی چهار محور اصلی زیر + زیر شاخه‌های آنها را نتیجه می‌دهد:

  1. هستی (بودن یا نبودن)
  2. چیستی (خودیت و ذات موضوع که در مقولات جوهری بیان شده است)
  3. چگونگی (صفات و حالات موضوع که در مقولات عرضی بیان شده است)
  4. چرایی (با توجه به علل اربع)
  • حیثیات به دست آمده را به سؤال تبدیل کن.
  • حیثیات به دست آمده (= فهرست سؤالات) را اولویت‌بندی کن.
  • به مرحله ۵ برو.

مرحله ۵- تولید پاسخ: کشف اثرِ دارای قابلیت جایگزینی[۱۰]

  • حیثیات مختلف هدف (وضع مطلوب) را فهرست کن.

با بررسی فضاهایی که در مرحله قبل اشاره شد.

  • حیثیاتی که در اینجا به دست آمده است را با حیثیات مشکل که در مرحله ۴ به دست آمد مقایسه کن.
  • نقطه ربط بین حیثیات مشکل و هدف را کشف کن.

همیشه منشأ مسأله (فاصله وضع موجود و مطلوب) یک «اثر» است که به خاطر فقدان یک جزء یا رابطه به وجود آمده است.

در این مرحله با مقایسه حیثیات وضع موجود و مطلوب، نقاط همپوشانی دو طرف پیدا می‌شود که نشان دهنده علت و منشأ تفاوت این دو وضعیت هستند.

  • به مرحله ۶ برو.

مرحله ۶- عبارت‌پردازی مسأله و پاسخ با تمام حیثیاتش

در نهایت مسأله ما با تمام حیثیاتی که در طرف وضع موجود و وضع مطلوب بودند و نقاط اختلاف و اثری که باید در وضع موجود جایگزین شود تا به وضع مطلوب برسیم در قالب عبارات پردازش می شود.

نتیجه بحث:

برای تعالی یافتن حوزه‌های علمیه از وضع موجود (= دانایی‌محوری که ناشی از حفظ‌محوری در آموزش است) به وضع مطلوب (= مهارت‌محوری که طلاب توانایی کاربرد اطلاعات در عمل را داشته باشند) باید هدف‌گذاری‌های آموزشی از سطح فهم اولیه به حداقل سطح فهم کاربردی ارتقاء پیدا کنند.

[۱]– آیه ۱۲۲، از سوره ۹: التوبه.

[۲]– در کل فضای مقاله از افاضات گرانقدر استاد محترم حجه الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید واسطی بهره‌های فراوان گرفته شده است.

[۳]– ر.ک: لسان العرب، ماده «فهم»؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ماده «فهم»؛ معجم فروق اللغات، فرق علم و فهم.

[۴]– برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۶، ص ۳۲۶٫

[۵]– رابطه بین دو چیز یعنی: اثرگذاری و اثرپذیری بین آن دو.

[۶]– عده الداعی، ص ۷۸٫

[۷]– مراد از نگرش کلان و سیستمی، توجه به موضوع با در نظر گرفتن اجزاء موضوع و روابط بین آنها و نقش هر یک در تشکیل کل و جایگاه کل در میان دیگر کل‌هاست.

[۸]– آیه ۹، از سوره ۹۱: الشمس.

[۹]– عناوین فوق که بیشتر در مباحث فلسفی مورد توجه قرار گرفته‌اند، کارکرد کشف حیثیات و جوانب موضوعات مختلف را دارند که اگر در فرآیند تفکر وارد شوند، تحولّی عظیم در جامعیت دید ایجاد می‌کنند.

[۱۰]– یعنی اگر آن اثر مطلوب در وضع موجود جایگزین شود، مشکل برطرف خواهد شد.

درباره نویسنده

حمیدرضا صادقی (محقق، مدرس و پژوهشگر حوزه علوم اسلامی)

ارتباط با نویسنده: hmrsadeghi@gmail.com

مطلب پیشنهادی

هویت برنامه ریزی

تدریس یک فعالیت هدفدار است. هر فعالیت هدفداری برای اینکه به نتیجه و هدف خود برسد نیازمند برنامه‌ریزی است. پس...........

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *